شعر«خاطرات زخمی»

بازدید:941 بار
شعر
در خانه ی دل حیدر (علیه السلام) پر از غم است،
زیرا ز باغ و بهارش، گلی کم است.
پرپر شده به زیر هزاران خزان و درد،
آن گل که حاصل گلزار خاتم(صلی الله علیه وآله) است.
از وقت پرکشیدن او چشم دخترش،
می بارد و شراره ی اشکش دمادم است.
بنگر جهان ز داغ تو گشته سیاه پوش،
جانی از آن جهان، که سرآغاز آدم است.
بی تو سیاه و سرد شده خانه ی علی(علیه السلام)،
خانه که نیست، کوهی از آوار و ماتم است.
باران که می زند آتش به جان من،
می سوزدم، ولی افسوس نم نم است.
از داغ تو شده جسمم جدا ز جان،
تنها مزار تو تسکین و مرهم است.
آنقدر بعد تو از کوفه خسته ام،
از کل شهر، فقط این چاه محرم است.
گوشه نشین شده ام ز مرور خزان تو،
کار تمام روز و شبم آه مبهم است.
مسمار و آتش و دیوار و در همه،
از بهر قتل تو زهرا(سلام الله علیها) فراهم است.
آتش کشیدن و بی رحمی و جنون،
تنها برای کمی مال و درهم است.
از بین این همه داغ و بلا و درد،
آه تو پشت در، به دل زارم اعظم است.
گرچه نشد که خم کنم مسمار در ولی،
پشتم به زیر داغ تو زهرا(سلام الله علیها) ببین خم است.
شاعر:نسترن صمدپور